۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه

سكوت ولبخند

سخت است بيان اين همه تفكر كه در ذهن آلوده به توي من سخت مشغول است.
سخت است بيان آن همه رنگ كه از خاطرات متلاشي من به جاي مانده.
سخت است بيان آن همه نت كه دائم در حال تخريب سلول هاي مغزم و قـلقـلــك تمام روح گوشه گير من مي باشد.
سخت است بيان تمام آن تمنا كه از اعماق وجودم هنگام ياد كردن تو از قلبم به پا مي خيزد.
سخت است بيان آن همه گلايه و تعريف و بغض و نگراني و فرياد و بهانه كه مي خواهم در يك كلمه برايت تمامش كنم.سخت است.
سخت است بيان تمام اين همه بيان كه قدرت بيان آن در من نيست.سخت است و اين بار بسيار سخت.
سخت است بيان درون
سخت است بيان درون وقتي فرست رابطه در يك نگاه × فقط در يك نگاه خلاصه مي شود.
سخت است زندگي در دنياي خاطرات وقتي نه مي شنوي و نه مي بيني و قتي مي بينم و مي شنوم و حتي لمس مي كنم و چه سخت است وقتي تمام اين همه را باور دارم.
سخت است بيان اين همه بيان كه تو دركي از آن نداري و زبان مشتركي بين ما نيست كه وقتي نگاهت مي كنم و در عين خيره شدن در چشمانم هيچ چيزي از عمق اين همه حرف دل نمي شنوي.لعنت بر تو
چه سخت است بيان اين همه.چه سخت است انسان.
چه سخت است بيداري تو در خواب ديدن.تاريكي تو در روشنايي ديدن.فهميدن دروغت در حقيقت.
با اين همه
چه مي خواهي از من جز سكوت و لبخند ؟
چه مي خواهي از من ؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر