مغرور
۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه
زندگی در موتور ساعت
آری..
فکر می کردم روزها به سرعت قطراتی که از شیر آبی که در میدان می دیدم می چکد و می گذرد.در روزهایی که سخت انتظار گذر زمان را دارم و بر من سخت می گذرد.اما گویی سال هاست که در مرکز ساعت میدان آزادی عقربه ها را می چرخانم و به دور خودم می چرخم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر