۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

چه بلایی به سر من آمده ؟

آنقدر دنبال تو گشتم تا خودم گم شدم
آنقدر برای تو رویا ساختم تا خودم باختم
آنقدر منتظر تو ماندم تا خودم راهی شدم
آنقدر به تو فکر کردم تا خودم رو از یاد بردم
حالا تو بگو منه گم شده منه باخته منه مسافر منه از یاد رفته
باید کجا برم باید برای چه کسی رویا بسازم باید منتظر چه کسی باشم باید به چه کسی فکر کنم؟
آیا این اوج جنون نیست که من درونش آرامش دارم؟
آیا این همان هدفی هست که به خاطرش دست های همیشه گرم تو را گرفتم ؟
نمی توانم لحظه ای به تو فکر نکنم..
باور کن نمی توانم لحظه ای به تو فکر نکنم
هوای سرد زمستان من را نیازمند خاطرات گرم تو می کند.
من همیشه زیر بارش ابر ها تنها قدم می زنم و به تنها عشقم فکر می کنم
بدون مقصد
بدون رویا
بدون هدف
در فکر تو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر